انتشار : سه‌شنبه, 16 جولای 2013

شهید حجت الاسلام و المسلمین سید محمدکاظم دانش (ره)

به اشتراک گذاشتن
برچسب ها

و ما نقموا منهم الا ان یومنوا بالله العزیز الحمید (۱)

فاجعه شهادت ۷۲ تن از خدمتگزاران اسلام در۷ تیر ۱۳۶۰ فصل خونینی درتاریخ انقلاب اسلامی بود. فصلی که ایادی سرسپرده، ماهیت پلید خود را نشان دادند و برگزیدگان ملت را به مسلخ عشق بردند. پیش از این انقلاب دوم رخ داده بود و لانه جاسوسی آمریکا، به اشغال حزب الله درآمده بود، و حملات اجانب برای براندازی نظام نوپای جمهوری اسلامی به اوج خود رسیده بود; جنگ، ترور مردم بی دفاع کوچه و بازار، محاصره اقتصادی و دهها ترفند ضد انسانی دیگر برای این بود که مردم دست از حکومت اسلامی بشویند و استقلاب و آزادی خود را واگذارند.

در این میان تلاش مذبوحانه و ناجوانمردانه ای به وقوع پیوست که حاصل آن شهادت سرداران مجلس و دولت ایران بود. امام خمینی در پیامی به همین مناسبت فرمود: «ملت ایران در این فاجعه بزرگ، ۷۲ تن بی گناه به عدد شهدای کربلا ازدست داد. ملت ایران سرفراز است که مردانی را به جامعه تقدیم می کند که خود راوقف خدمت به اسلام و مسلمین کرده بودند، و دشمنان خلق، گروهی را شهید نمودندکه برای مشورت در مصالح کشور گرد هم آمده بودند. ملت عزیز! این کودکان مدعی مجاهدت برای خلق، گروهی را از خلق گرفتند که از خدمتگزاران فعال و صدیق خلق بودند … بگذار این «منشان که جز به من و ماهای خود نمی اندیشند ویاکلون الطعام کما تاکل الانعام عاشقان راه حق را از بند طبیعت رهانده، وبه فضای آزاد جوار معشوق برسانند!» از جمله شهیدان این فاجعه دردناک، شهیدحجه الاسلام و المسلمین سید محمدکاظم دانش است. وی نماینده مردم شوش و اندیمشک در مجلس شورای اسلامی، عضو هیات تحریریه مجله مکتب اسلام، نویسنده و مترجمی فرزانه بود، که سوگنامه حاضر به یاد او نگاشته شده است.

ولادت

شهید دانش در ششم آبان ۱۳۱۸ در شهرستان دزفول در خانواده ای روحانی دیده به جهان گشود. پدر و اجداد وی از روحانیون بنام منطقه دزفول و اطراف آن بودند. در باره پدر وی گفته اند او در شمار کسانی بود که با انفاس قدسی خود وخدمات شایانی که در راه تبلیغ و ارشاد مردم انجام داد، منطقه را احیا ومعارف دینی را به میان آنان برد. وی مبارزی با شهامت بود و از جهاد با عوامل ستمگر داخلی و خارجی، باکی نداشت. وقتی شاه می خواست مسجد فعلی شهید دانش در جنب حرم حضرت دانیال(ع) را تبدیل به مهمانسرا کند، یک تنه در مقابل متجاوزان ایستاد و نگذاشت این کار انجام گیرد. او در مقابل خارجیان بظاهرباستانشناس که با خود فرهنگ خودباختگی را برای ایرانیان بویژه مناطق جنوبی کشور به ارمغان آورده بودند، نیز به مقابله فرهنگی پرداخت.

ایشان بسیار خداترس بود و کردار و گفتار دیگران را حمل بر صحت می کرد و اهل تجسس نبود. آن عالم ربانی با در اختیار داشتن «محضر ازدواج » مورد مراجعه مردم بود و از این رهگذر به حل اختلافات و اصلاح ذات بین، همت داشت. پدر شهیدبه اقامه نماز جماعت در مسجد محمدیه اندیمشک و مسجد جامع شوش و نیز رفع نیازهای دینی مردم اهتمام بسیار داشت.

تحصیلات

مادر شهید دانش، صاحب مکتب بود و به زنان و کودکان، قرآن و احکام دینی می آموخت. شهید دانش در دامان مادری فاضله و پرهیزگار پرورش یافت و پیش از رفتن به مدرسه، خواندن و نوشتن را با نبوغ ذاتی و استعداد سرشار خود فراگرفت. و از آن رو که آموخته های وی، به هنگام ورود به مدرسه، بالاتر از کلاس اول و دوم بود، به کلاس بالاتر منتقل شد.

یکی از مسوولان آموزش و پرورش در آن روزگار می خواست وی را همراه خود، به تهران ببرد تا از هوش فراوان وی، حداکثر استفاده صورت گیرد، ولی پدر وی می خواست او وارد جرگه روحانیت شود.

ورود به حوزه علمیه دزفول

شهید دانش، پس از اتمام کلاس ششم، در سال ۱۳۳۰ واردحوزه علمیه دزفول شد و به فراگیری علوم دینی همت گماشت. وی در این دوران،گذشته از فراگیری درسهای حوزوی، به تبلیغ می پرداخت و به رغم سن کم خود، منبرمی رفت. همسالان و همبازیهای شهید، اینک دوست خود را طلبه ای بسیار جوان می دیدند که برای مردم سخنرانی می کرد و موجب اعجاب و تحسین همگان می شد.

عزیمت به حوزه علمیه قم شهید دانش در نوزده سالگی، در۱۳۳۶ برای ادامه تحصیل راهی حوزه علمیه قم شد و در درس امام خمینی (قدس سره) شرکت جست. پیش از آن او دوره سطح را در محضر آیات عظام مشکینی، سلطانی، نوری و فاضل به پایان رسانده بود.

همسر شهید در این باره می گوید:

«وقتی من با وی در فروردین ۱۳۴۳ ازدواج کردم، توسط شهید با امام خمینی آشناشدم. او به من می گفت: آیت الله العظمی خمینی، اعلم مجتهدان است و تقلید ازاو، شایسته می نماید.»

مبارزه سیاسی

همسر شهید می افزاید:

«حجه الاسلام دانش در درس فقه و اخلاق امام شرکت می کرد و مبارزه سیاسی خود رااز همان زمان آغاز کرد. او ضمن دانش پژوهی، برای تبلیغ و آگاه کردن مردم ازاهداف امام، به مناطق مختلف از مرز شوروی گرفته تا مرز عراق می رفت، و به هر کجای دیگر، که امکان مبارزه با رژیم ستمشاهی بود، می شتافت. شهید دانش درپوشش تشکیل کلاسهای قرآن به مبارزه با ظلم و جهل می پرداخت، و از این رو همواره مورد تهدید و آزار ساواک بود و بارها تبعید و ممنوع المنبر گردید.»

پیشینیه مبارزه شهید از دهه چهل، آغاز و تا پیروزی انقلاب ادامه یافت.

حجه الاسلام و المسلمین سید محمدکاظم دانش، بیانیه های انقلابی و نوارهای سخنرانی امام خمینی (قدس سره) را به مناطق مختلف می برد و در اختیار مردم می گذاشت.

وی جزو موسسان گروه نیمه نظامی «منصورون » بود و منزل خود را در اختیار آنان می گذاشت. همسر شهید دانش، رابط وی با مبارزان بود و پیامهای مجاهدان انقلاب را منتقل می کرد. از شمار اعضای این گروه، برادران: سید احمد و سید علی آوایی و سردار شهید «محمد جهان آرا» است. سردار غلامعلی رشید یکی از فرماندهان کنونی سپاه نیز از اعضای این گروه بود. یکی دیگر از مبارزان منصورون، شهید«عزیز صفری » است.

وی موفق شد رئیس ساواک یزد را در بیمارستان به هلاکت برساند; او با رشادت تمام و به رغم جراحات زیادی که در اثر شکنجه در بدن داشت، هیچ کدام ازانقلابیون را لو نداد و خود در سال ۱۳۵۶ در ساواک به شهادت رسید.

شهید دانش با تهیه دستگاه تکثیر، اعلامیه های انقلابی را منتشر می کرد. او این دستگاه را مخفیانه در زیرزمین مدرسه آیت الله معزی دزفول قرار داده بود. شهیدسبحانی یکی از مبارزان دوران انقلاب با وی همکاری می کرد.

وقتی ساواک پی به این کار برد و شهید سبحانی را دستگیر کرد، شهید دانش تنهاکسی بود که در زندان به ملاقات او می رفت و کتابها و بیانیه های انقلاب را به صورت مخفیانه در اختیار وی و دیگر مجاهدان قرار می داد. او با عوض کردن روی جلد کتابها و استفاده از عنوانهای دیگر، کتابهای سیاسی و مذهبی ممنوعه،مانند «انقلاب تکاملی در اسلام »، را که گاه سه سال زندانی داشت، به مبارزان می رساند. هنوز در منزل شهید دانش، رساله عملیه امام خمینی (قدس سره) با جلدرساله عملیه یکی از دیگر از مراجع وجود دارد.

شهید دانش در مبارزه، پیرو عقاید و مکتب اهل بیت(علیهم السلام) بود.

ساواک بارها وی را مورد بازخواست قرار داد که چرا وی به صورت غیر مستقیم ودر پوشش از شاه به عنوان یزید نام می برد و امام خمینی (قدس سره) را همچون امام حسین(ع) می ستاید.

شهید حجه الاسلام دانش، برای آگاهی مردم از ظلم و ستم خاندان پهلوی، به شیوه های مختلف متوسل می شد. هنوز برخی از جوانان دزفول، اولین نمایشنامه مذهبی اجراشده در مسجد نجفیه را به یاد دارند، که در آن «سعید بن جببیر» چگونه به رویارویی با ظالمانی همچون «حجاج » پرداخته، جان خود را در راه عقیده وجهاد، نثار دین کرد.

فرزند شهید دانش خاطرات خود را از مبارزه پدر چنین بیان می کند: «پدرم دردوران انقلاب در مسجد جامع شوش مشغول سخنرانی بود. نیروهای امنیتی در بیرون از مسجد مستقر شده بودند و منتظر بودند سخنرانی وی تمام شود و او را هنگام خروج دستگیر کنند. وقتی سخنان شهید به پایان رسید، همه مردم او را احاطه کردند و عمامه و عبا را از تنش درآوردند و از در پشتی مسجد به صورت ناشناس او را خارج کردند. رئیس ساواک دزفول، همواره از او به عنوان مبارزی نام می برد که پرونده اش سیاه است.

ساواک بارها با تهدید یا تطمیع خواست، وی را ازمخالفت و مبارزه دور کند، ولی هیچ گاه موفق نشد.»

سرتیپ دانش برادر شهیدمی گوید: «از آن رو که شهید با هوشیاری و کیاست رفتار می نمود و سخن می گفت،هرگز خبرچین های ساواک، نتوانستند علیه او گزارشی بدهند. سازمان امنیت ازکادر رسمی و ثابت خود خواسته بود، وی را تعقیب کنند و او را شبانه روز زیرنظر داشته باشند. یک بار که او دستگیر شد، چون ساواک علیه وی هیچ مدرک قابل قبولی نداشت، مجبور به آزاد کردن ایشان شد.» سرتیپ دانش می افزاید: «ساواک به منظور اغوا و فریب وی، شهید را به بازدید از سد دز و کارخانه کاغذسازی هفت تپه و صنعت قند و نیشکر برد. ساواک به خیال خود می خواست خدمات شاه را به او نشان بدهد و چنان وانمود کند که مردم و کشور در حال پیشرفت به سوی تمدن بزرگ است! ولی آن شهید با بیان شگردهای استحمار و استعمار به افشاگری پرداخت. ساواک که چاره ای پیش روی خود نمی دید، همسر شهید را که برای خواهران تبلیغ می کرد به دزفول تبعید کرد، تا حجه الاسلام دانش مجبور به خروج از شوش شود. او در بحبوحه انقلاب، همواره با رهبران انقلاب در ارتباط بود وبارها به ملاقات آیت الله طالقانی چه در زندان و چه پس از آزادی رفت. شهیدحجه الاسلام دانش، نماینده امام در منطقه بود و مبارزان را رهبری می کرد.»

مسافرت به خارج از کشور

حجه الاسلام و المسلمین دانش، برای آگاهی از اوضاع مسلمانان به کشورهای مصر، سوریه، عربستان و لبنان رفت. ره آورد او از این سفر، کتابهای ارزشمندی بود که ترجمه و انتشار یافت، و از آن رو که ساواک به وی اجازه هیچ گونه فعالیت فرهنگی را نمی داد، وی برای گرفتن مجوز انتشار، ازنام مستعار «کاظم ابوعالی » استفاده کرد.

مبارزه با گروههای الحادی

شهیددانش، گذشته از مبارزه با رژیم ستمشاهی، به مبارزه به بهائیت پرداخت. او دراطراف قم، تهران و مناطق جنوب به این کار اهتمام داشت.

مناظره های وی با رهبران بهائی، زبانزد مردم بود و همگان شهامت و آگاهی دینی او را می ستودند. شهید دانش با کمونیستها نیز به بحث و گفتگو می نشست. او بادر اختیار گذاشتن تربیون آزاد در مسجد زرگران دزفول، به مدعیان، فرصت می دادافکار و عقاید خود را مطرح ساخته، قضاوت را به مردم واگذارند. این شیوه، درارتقای بینش مذهبی مردم بسیار مؤثر بود. مبارزه شهید با مکاتب انحرافی، آن چنان اوج گرفت که رهبران گروههای الحادی، حضور در مجلس او را تحریم کردند.

تبلیغ و منبر

شهید دانش به تبلیغ مخفیانه و از طریق رابطهای خود، در ارتش همت گماشت. او با ارتباط با جمعی از درجه داران و سربازان، به افشاگری پرداخت. نقش او در آگاه نمودن ارتشیان در جریان جنگ «ظفار» چنان ساواک رابه خشم آورد، که وی را سه سال ممنوع المنبر کرد. از این رو، شهید به صورت ناشناس به تبلیغ و فعالیتهای زیرزمینی در دزفول و اهواز پرداخت. وی به همراه خانواده خود راهی خوزستان شد و در یکی از منازل مدرسه آیت الله بهبهانی اهوازسکونت گزید.

همسر شهید دانش در این باره اظهار می دارد: «برنامه های تبلیغی شهید، بسیار جذاب و جوان پسند بود. وقتی از مجلسی به جای دیگر می رفت، جوانان او را همراهی می کردند، چون مشتاق بودند سخنان وی را بیشتر بشنوند و بیشتر بامعارف ناب اسلامی آشنا شوند. از این رو شهید بسیار مطالعه می کرد و دیر به منزل می آمد. او با همه نشست و برخاست داشت. برخی او را از معاشرت با افراد هیپی وبتیل نهی می کردند، ولی شهید دانش معتقد بود تا مرز حلال و حرام، باید با همه رابطه داشت و بر همه، اسلام واقعی را عرضه کرد. اطلاعات و آگاهی او بسیار خوب و متناسب با روز بود، زیرا زبان عربی و انگلیسی را می دانست و با استفاده ازعلوم و دانش روز، به نشر تعالیم اسلامی همت داشت.»

ترجمه و نویسندگی

شهیددانش جزء هیات هفت نفره تحریریه مکتب اسلام و مسوول پاسخ به سوالات این مجله بود. او همچون استاد مطهری، برای آگاهی نوجوانان و جوانان به نگارش داستان زندگی اصحاب پیامبر پرداخت. این داستانها، پس از چاپ در مکتب اسلام، با عنوان «سیمای فداکاران » در دو جلد منتشر شد و در سالهای پیش، کتاب سال شناخته شد. گرچه او می توانست فقط مقالات فلسفی، دیالکتیک و متافیزیک بنویسد، ولی ترجیح داد مطالب همه فهم و خواص پسند، بنگارد و از این راه خدمت بزرگی به اسلام کند.

خدمات پس از انقلاب

شهید دانش، پس از انقلاب مقیم شهر شوش شد و سرپرست کمیته انقلاب اسلامی گردید. او بنیانگذار سپاه پاسداران و کمیته امداد امام خمینی نیز بود.

او در شکستن اعتصابهای پس از انقلاب که به تحریک ضد انقلابیون انجام می گرفت، نقش بسیار فعالی داشت.

منطقه مرزی شوش، با تفاوتهای قومی و گروهی ساکنان آن و تعصبهای جاهلانه به جای مانده از روزگار سیاه جهل و استبداد، وجود شخصی همچون او را می طلبید تابتواند همگان را به دور هم گردآورده، منطقه را با نقش محوری خود سامان دهد،از این رو ایشان، از سوی امام خمینی (قدس سره) به امامت جمعه شوش برگزیده شد.

شهید دانش در جمع آوری اسلحه های موجود در دست مردم که در زمان انقلاب وهنگام تسخیر مراکز نظامی به دست آمده بود، نقش بسزایی داشت. همچنین او به میان شیوخ منطقه می رفت و اسلحه هایی را که صدام به آنها برای جنگ با نظام نوپای جمهوری اسلامی داده بود، می گرفت و در اختیار نیروهای مدافع انقلاب قرار می داد. در جریان بازدید از مناطق جنوب، وی از شیوخ تعهد می گرفت علیه نظام اسلامی، اقدامی نکنند و منطقه را به آشوب نکشانند. او در یکی از روزهاکه برای سرکشی به میان عشایر عرب رفته بود، با اینکه روزه بود، ولی از خوردن افطار امتناع کرد و حاضر نشد بر سر سفره شیخ عشیره بنشیند، مگر اینکه اواسلحه های صدام را به وی بدهد و تعهد کند منطقه در آرامش باشد.

«صدام » برای سر شهید دانش جایزه تعیین کرده بود و عوامل نفوذی عراق همواره مترصد ترور وی بودند. از این رو در یکی از بازدیدهای شهید از پاسگاه مرزی، آن پاسگاه توسط نیروهای عراقی گلوله باران شد.

همسر شهید می گوید: «به یاد دارم در بازگشت از یکی از مناطق، شهید به همراه خود دسته های کلاشینکوف را که هنوز سفید بود و حتی رنگ نشده بود همچون بسته های هیزم به منزل آورد. چند گونی فشنگ نیز در میان این محموله بود.»

نمایندگی مجلس شورای اسلامی

شهید دانش در اردیبهشت ۵۹، به خاطر درایت سیاسی وخدمات تحسین برانگیز خود، از سوی مردم شوش و اندیمشک به نمایندگی مجلس شورای اسلامی برگزیده شد.

شهید دانش همزمان با نمایندگی مجلس شورای اسلامی، در ستاد جبهه و جنگ خدمت می کرد، و هر پانزده روز، یک بار به جبهه می رفت، و در بازگشت، به حضور شهیدچمران و دیگر فرماندهان جنگ می رسید و اوضاع را گزارش می کرد.

وی عضو کمیسیون مسکن مجلس بود و در خدمات رسانی به جنگ زدگان بسیار تلاش می کرد.

شهادت و سرانجام در شامگاه هفتم تیر، همراه با شهید مظلوم آیت الله بهشتی ودیگر شهدای کربلای ایران به لقاء الله رسید.

راهش پر رهرو و یادش گرامی باد!

پی نوشت:

۱- و با آن مومنان، هیچ عداوتی جز آنکه آنها به خداوند عزتمند و ستوده خصال ایمان آورده بودند، نداشتند.

پدیدآورنده: عبدالله امینی

دیدگاهتان را بنویسید :

نام

پست الکترونیک

وب سایت

XHTML: شما می توانید از این برچسب های HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>

کد امنیتی *