اولین آماده باش ذخیره
مقدمه : چندشب پیش خواب شهید عبدالحسین نوروزی نژاد را دیدم ، خیلی خوشحال بود ، گفت : شما را فراموش نکرده ام مرا فراموش نکن ! از یک جهت خوشحال بودم که یکبار دیگر او را دیدم و از طرف دیگر متعجب که چرا ادامه مطلب ...
شبی که در دزفول روزه ی خود را با خون افطار کردیم
لحظات سختی بود به طوری که احساس می کردم با آن همه آتش وگلوله درجبهه، نسبت به دزفول محل امن تری است زیرا در آنجا با دشمن رو به رو می جنگیدیم اما اینجا از کیلومترها دورترموشک شلیک می شود به گزارش ادامه مطلب ...