انتشار : سه‌شنبه, 28 ژانویه 2014

چسب دو ریالی

به اشتراک گذاشتن
برچسب ها

 

کمی آنطرف تر یک امدادگر ایستاده بود رفتم سراغش و با خنده گفتم : ببینم از این چسب های دو ریالی نداری تا روی زخم هایم بزنم ؟

 

 

 


عبدالحسین بیگله

مرحله دوم عملیات بیت المقدس بود . نیروهای گردان بلال سخت درگیر دفع پاتک عراقی ها بودند در خاکریز عقبی داشتم با بی سیم ارتباط گروهان ها با گردان و همچنین ارتباط با تیپ را   کنترل می کردم . ماشین فرماندهی گردان که حامل بی سیم ها بود کنار یک دستگاه لودر ایستاده بود رفتم روی رکاب لودر نشستم و هم چنان سرگرم گوشی های بی سیم روی گوش هایم بود با صدای انفجاری یک لحظه متوجه شدم که دارم روی زمین می غلتم  ! حدود بیست متری از لودر فاصله گرفته بودم وقتی از غلتیدن ایستادم  نگاه کردم و دیدم لودر در حال سوختن است ماشین مهمات گردان هم که حامل موشک های آرپی جی بود می سوزد ، رضا پاطلا راننده ماشین فرماندهی سریع پرید پشت ماشین فرماندهی و آن را چند متری دور کرد هنوز از ماشین پیاده نشده بود که ماشین مهمات به هوا رفت ! به خودم که نگاه کردم دیدم از ناحیه سینه و بازو زخمی شده ام . کمی آنطرف تر یک امدادگر ایستاده بود رفتم سراغش و با خنده گفتم : ببینم از این چسب های دو ریالی نداری تا روی زخم هایم بزنم ؟

یک نگاه عاقل اندر سفیه به من کرد و گفت : برو خدا را شکر کن که معلوم نیست چطوری از میان آن انفجار و آتش بیرون آمدی ! . . .

بعدها سردار کلولی که آن موقع فرمانده گردان بود و روی خاکریز مشغول رصد نیروها بود تعریف می کرد :

وقتی گلوله روی لودر خورد گفتم : عبدالحسین ! عبدالحسین با لودر خاکستر شد ! …

          چسب های زخم آن روزها معروف بود به چسب های دو ریالی

با باتشکر از برادر عزیزم عبدالحسین بیگله(رهسپار قدیمی)

 

دیدگاهتان را بنویسید :

نام

پست الکترونیک

وب سایت

XHTML: شما می توانید از این برچسب های HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>

کد امنیتی *